گوگولی مامان و باباگوگولی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

بلوط کوچولو

سرگرمی

ماهان جونم دیگه بزرگ شده مثل قبلنا گریه نمیکنه جدیدا خودشو با اسباب بازی یاش سرگرم میکنه .الان دیگه قشنگ میتونه با دست همه چیزو بگیره .تا وقتی سرگرم اونها میشه که براش جذابیت داشته باشه وقتی براش تکراری شد صداش درمیاد اخه تنوع طلب شده.                               رنگ قرمز رو خیلی دوس داره اینم عکسش با مت لباس قرمز                              یکی ا...
17 بهمن 1392

پسر لوس و دوست داشتنی

پسرم لوس شده وقتی باباشو میبینه شروع میکنه به گریه که بغلش کنه هی زیر چشمی نگاش میکنه و بیشتر گریه میکنه تا وقتی بغلش کنه اونوقت شروع میکنه به خنده.البته بعضی وقتا هم قهر میکنه واخم میکنه کلی باید بچرخونیش تا اشتی کنه و بخنده.                             یه کار جالب که میکنه اینه که وقتی گشنش میشه ناز میکنه و میگه مه مه مه .این مه گفتنش از وقتی یه ماهه بود میگفت الهی قربونش برم تازگیا بیشتر وقتا مه مه مه میکنه البته گشنه نیست اینگار که دوست داره بگه. صبح که از خواب بیدار میشه برام میخنده و شروع میکنه ...
16 بهمن 1392

سه ماهگی ماهان و کچل شدنش

اره دیگه پسرمون مرد شد 23دی سه ماهگیش تموم شدبه خوشی وسلامتی انشالا از این به بعد هم خوش و سلامت باشه و ما از لحظه لحظه بزرگ شدنش لذت ببریم.                                                                                     ...
15 بهمن 1392

اولین سفر برفی

پنج شنبه گذشته رفتیم یاسوج خونه اقا جون جاتون خالی خیلی خوش گذشت. همه جا لباس سفید پوشیده بود.موقع رفتن تو مسیر یه جایی پیاده شدیم ماهان رو بردیم تو برفا چندتا عکس ازش بگیریم ولی پسرمون بداخلاقی میکرد و تا پیاده شد شروع کرد به گریه کردن البته حق داشت چون خوابش میومد و ما نمیذاشتیمش بخوابه تا ببریمش تو برفا وقتی بردیمش گریه میکرد بخاطر همین خیلی نموندیم. وقتی رسیدیم تو شهر همه جا سفید شده بود.چند سالی میشد که اینهمه برف نباریده بود.قربونش برم پسرم خوش قدم بود با اومدنش زمین لباس سفید به تن پوشید. روز جمعه همه با هم رفتیم پیست کاکان وقتی رسیدیم ماهان خواب بود ولی هواش خیلی خوب بود پیاده شدیم ماهان رو بردیم تو برفا بابایی پتو براش پهن کرد...
28 دی 1392

از تولد بلوط تا حالا

سلام بالاخره بعد از مدت طولانی که نبودیم اومدیم خدمتتون دلیل غیبتمون هم خودتون خوب میدونید بلههههه ماهان شازده پسرمون.یه خلاصه از تولد تا حالاش مینویسم امیدوارم که از این به بعد بتونم مرتب خاطرات پسر گلم رو بنویسم. به قول مامان جون شاهزاده ماهان ما ٢٣ مهر ساعت ٨و٨دقیقه صبح شیراز بیمارستان دنا بدنیا اومد .تا روز شنبه ٢٧ مهر خونه عمه مینا بودیم بعدش اومدیم باشت خونه باباجون. اولین حموم پسرم یکشنبه ٢٨ مهر بود اخه بند نافش ٣ روزه تو مطب دکتر حسن زاده افتاد. اما ختنه کنون پسرم ٥اذر وقتی٤٢روزش بود ختنش کردیم یاسوج پیش دکتر حسینی(پسرعموی مامان جون) ١٥اذر جمعه شب بود ماهان اومد خونه خودمون قسمت سختش بود باید تنهایی از ماهان مراقبت میکرد...
18 دی 1392

عکسای ماهان

عکس اولین روز تولد وقتی از اتاق عمل اومد بعد ختنه کردنشه با لباس عمل یه مدل خوابیدن وروجک ما   ...
16 دی 1392

اولین عکسای بلوط تو وبلاگش

                                                                       سلام به همه دوستای عزیز شرمنده نتونستم جوابتون بدم اخه همش گیر ماهانم وقته هیچ کاری رو ندارم حالا جندتا از عکساشو براتون گذاشتم تا بعدا که همه رو بنویسم ...
28 آذر 1392

وروجک ما

بلهههههههههه وروجک کوچولوی ما الان تو هفته ٣٥ حدوده ٣٥.٥ سانتو ٢٥٥٠ گرمه. وروجک ما ماشالا خیلی فعاله چند شب پیش رفتیم عروسی از اول شب تا اخرش صدای اهنگ رو که میشنید یه بند میرقصید و لگد میزد به شکم مامانی الهی قربونش برم. عاشق این شیطنتاشم اخه اگه یه مدت کمی بگذره و ورجه وورجه نکنه میترسم خدایی نکرده طوری شده باشه. یه مدت پیش چند ساعت تکون نخورد حسابی ترسیدم  طوری که دیگه اشکم دراومد ولی قربونش برم وقتی دید خیلی ترسیدم و دارم گریه میکنم یهو تکون خورد .به قول بابایی میگه پسرم خواب بود داشت استراحت میکرد حالا دیگه وقتی اینطور بشه بابایی میگه مزاحم پسرم نشو بذار بخوابه. به امید خدا این هفته یه خونه تکونی اساسی میکنیم و بعدش ...
24 شهريور 1392